p/7
ویو جونگ کوک :
اتاق ا.ت خیلی فاصلهی زیادی تا آشپز خونه نداشت رفتم تو آشپز خونه و چاقوی روی اپن رو برداشتم مطمئنم ندیدن مادرش فقط فکر اینه که الان ازین جا بره ا.ت هم تازه بهوش اومده هنوز گبجه ولی مطمئنم این صحنه تو خاطرش میمونه میخوام تو خاطراتش بمونه همون لحظه چاقو رو گذاشتم روی گلوی مادرش
ا.ت : بابا داری چیکار میکنی
جونگ کوک : چیزی نیست بابا همه چی تموم میشه 《همینطور که حرف میزنه چاقو رو روی گلوی مادره ا.ت فشار میده》و تو دوباره قرار اینجا پیش من باشی پش بابایی
مادر ا.ت : داری ...... چیک ....... چیکار می کنی ؟ ........ ا.ت برو ....... ازین جا ....... برو
ا.ت : بابا ولش کن باشه من اینجا پیش تو میمونم ولش ک......
جونگ کوک : تموم شد ا.ت دیگه کسی نیست که تو از من جدا کنه دیگه کسی نمیتونه دخترمو ازم بگیره هرکسی که بخواد این زندگی رو ازم بگیره میکشم اولیش هم مادرت بود
ا.ت : بابا چرا ؟ .... چرا کشتیش هااا ؟ من نمیخوام قاتل بشی نمیخوتم بخاطر من آدم بکشی بابا نمیخوام 《داره زار زاز اشک میریزه》
جونگ کوک : گریه نکن بابا تا وقتی من اینجام هیچ کس نمیتونه اون چشماتو اشکی کنه تا وقتی پیش منی میدونی خیلی دلتنگ دختر کوچولوم بودم مطمئنم حالا که دیگه بزرگ شدی دختر کوچولوی درونتم دلتنگ اون روزاس دلم میخواد دوباره دوتایی باهم بریم پارک دلم میخواد دوباره شبا برات داستان بخونم تا بخوابی
ا.ت : بابا من دیگه بچه نیستم اره خیلی خیلی دختر کوچولوی درون من خیلی دلتنگ تو بود و تا آخرش هم باید دلتنگ مادرش بمونه
جونگ کوک : اون فقط یه مانع بود که نزاره تورو ببینم هیشششش دختر کوچولوی من گریه نکن همه چی تموم شد شاید یه آدم سنگدل و بی رحم باسم ولی.....
ا.ت : توروخدا بخاطر من آدم نکش
جونگ کوک : سخته خیلی سخته شایدم نشه بخاطرت آدم نکشم حالا هم بیا بریم نمیخوای بعد مدت ها دوباره برات داستان بخونم ؟
پایان ....
اتاق ا.ت خیلی فاصلهی زیادی تا آشپز خونه نداشت رفتم تو آشپز خونه و چاقوی روی اپن رو برداشتم مطمئنم ندیدن مادرش فقط فکر اینه که الان ازین جا بره ا.ت هم تازه بهوش اومده هنوز گبجه ولی مطمئنم این صحنه تو خاطرش میمونه میخوام تو خاطراتش بمونه همون لحظه چاقو رو گذاشتم روی گلوی مادرش
ا.ت : بابا داری چیکار میکنی
جونگ کوک : چیزی نیست بابا همه چی تموم میشه 《همینطور که حرف میزنه چاقو رو روی گلوی مادره ا.ت فشار میده》و تو دوباره قرار اینجا پیش من باشی پش بابایی
مادر ا.ت : داری ...... چیک ....... چیکار می کنی ؟ ........ ا.ت برو ....... ازین جا ....... برو
ا.ت : بابا ولش کن باشه من اینجا پیش تو میمونم ولش ک......
جونگ کوک : تموم شد ا.ت دیگه کسی نیست که تو از من جدا کنه دیگه کسی نمیتونه دخترمو ازم بگیره هرکسی که بخواد این زندگی رو ازم بگیره میکشم اولیش هم مادرت بود
ا.ت : بابا چرا ؟ .... چرا کشتیش هااا ؟ من نمیخوام قاتل بشی نمیخوتم بخاطر من آدم بکشی بابا نمیخوام 《داره زار زاز اشک میریزه》
جونگ کوک : گریه نکن بابا تا وقتی من اینجام هیچ کس نمیتونه اون چشماتو اشکی کنه تا وقتی پیش منی میدونی خیلی دلتنگ دختر کوچولوم بودم مطمئنم حالا که دیگه بزرگ شدی دختر کوچولوی درونتم دلتنگ اون روزاس دلم میخواد دوباره دوتایی باهم بریم پارک دلم میخواد دوباره شبا برات داستان بخونم تا بخوابی
ا.ت : بابا من دیگه بچه نیستم اره خیلی خیلی دختر کوچولوی درون من خیلی دلتنگ تو بود و تا آخرش هم باید دلتنگ مادرش بمونه
جونگ کوک : اون فقط یه مانع بود که نزاره تورو ببینم هیشششش دختر کوچولوی من گریه نکن همه چی تموم شد شاید یه آدم سنگدل و بی رحم باسم ولی.....
ا.ت : توروخدا بخاطر من آدم نکش
جونگ کوک : سخته خیلی سخته شایدم نشه بخاطرت آدم نکشم حالا هم بیا بریم نمیخوای بعد مدت ها دوباره برات داستان بخونم ؟
پایان ....
- ۹.۰k
- ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط